از یک جایی به بعد باید بنشینی و به پشت سرت خیره بشوی که چند نفر را از دست داده ای؟ چقدر آسیب دیده ای؟ چند نفر برایت مانده است؟ چقدر تاب تحمل داری؟ باید نشست و خیره به پشت سر نگاه کرد و برای تک تک آن هایی که رفتند و تک تک آن هایی که هستند و برای رهایی کسانی که خواهند آمد تمام ذره ذره ات را برای هدفت خرج کنی، یعنی برای هرچه بیشتر نزدیک تر شدن به هدف ات خودت را ذوب کنی و بشوی هدفت تا خودت را فراموش کنی نه اینکه نباشی نه! همان خود لعنتی که گاهی جلوی دستان آدمی را می گیرد و نمیگذارد تکان بخورد آن را می گویم. آن وقت است که شاید بتوانی بگویی در مسیری قدم گذاشته ام، مگر نه این است که هر رفتنی رسیدن نیست؟ پس رفتن بدون رسیدن نرفتن است و چقدر تلخ است وقتی وسط راه بفهمی که اصلا نیامده ای، اما چه می شود کرد باید رفت و آماده شد برای قدم گذاشتنی که عین رسیدن است پس در این صورت رفتن همانند رسیدن است و فرقی نمیکند چند قدم و یا چندین فرسنگ راه را پیموده ای، آری از یک جایی به بعد باید بنشینی و به پشت سرت خیره بشوی




/عابد کیاحیرتی/


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Terri اوکلیف Erik موج دریا Daniel دریاے شراب parastaryesina امداد خودرو کرج شبانه روزی استان البرز فروش ویژه لوازم گرمایشی منزل فروشگاه فایل رایگان