همه جا مثله هم است ، چقدر اینجا خلوت است ، چقدر سخت است در میان مردمان  باشی و نتوانی از آن ها سوال بپرسی ، نتوانی بگویی ببخشید ساعت چند است؟ و یا برای باز کردن سر صحبت بگویی هوا امروز چقدر خوب است اینطور نیست؟ چقدر سخت است کسی صحبت نکند یا اینکه نشنوی چه میگویند!

کسی آدرس این جا را به من داده است به من گفته اند تو اینجایی؛ چقدر حیف که آن را با تمامه وسایلم در تاکسی جا گذاشتم ، نمیدانم کدام بود 25؟ 24؟ شاید هم 34؟ یادم رفته است، و من همچنان به گردش خود ادامه میدهم ، اینطرف را نگاه میکنم ، آنطرف را نگاه میکنم ، سر میچرخانم و به آسمان خیره میشوم ، خسته شده ام مینشینم کناری برای خودم و به درختی تکیه میدهم ، یادم میآید گفت تو بو میدهی ، بخاطر همین هم برایم جالب شدی ،دارم دنبالت میگردم ، چشمانم را میبندم ، سرم را به درخت میچسبانم و بو میکشم.

نه نمیشود باید فکری بکنم ، هیچ بویی استشمام نمیکنم ،دوباره براه میافتم ، .

این چه بویی است؟ آری پیدایش کردم ، این طرف ، . ای داد دیگر بویی استشمام نمیکنم ، برمیگردم جایی که بو را حس کردم ، از این طرف ، . میروم و باز تکرار میشود ، اینبار چشمانم را میبندم و به دنبال بو میروم ، . چقدر بوی خوبیست ، گفته بود که  نمیدانست بوی چیست فقط میدانست خوش است ، شبیه بوی یاس است ، یا مریم ، یا . ، نمیدانم بوی گلاب است بوی عطر ، هر از چند گاهی چشمانم را دوباره میبندم و دنبال بو میروم و بعد چشمانم را باز میکنم تا دوراهی بعد ، دیگر  خیلی نزدیک شده ام آن جا چه خبر است؟ تعدادی جمع شده اند؛ یکی مداحی میکند ، نزدیک میروم  ، قشنگ میخواند : -گلی گم کرده ام میجویم او را ، به هر گل میرسم میبویم او را . ادامه میدهد ، بوی عطر طوری شده است که فکر میکنم رسیده ام ، حس عجیبیست ،انگار از همه طرف  بوی گلاب میآید ، یکی چفیه اش را به یکی از قبر ها میکشد،(من در بهشت زهرا هستم) ، عجب خرافاتی است ،(فکر میکنم) ، یکی دیگر هم همین کار را کرد با همان قبر ،یعنی چه؟ مثلا این کار را برای چه میکنند؟ شفا میدهد مگر؟مگر امامزاده آمدند این ها؟نگاه کن یک نفر دیگه حتی تسبیحش را هم به قبر میمالد ، برایم جالب شد.

نزدیک تر میروم و روی قبر را نگاه میکنم ، *سید احمد پلارک* نوشته است و انگار رویش خیس است ، یک طوریست،انگار سینه ام سنگین شده است، ، وقت ندارم ، باید آن را پیدا کنم ، دور میشوم و از یکی سوال میکنم ببخشید قبر شهید عطری که بوی گلاب میدهد کجاست؟

با دست قبری را نشان میدهد که  چند لحظه پیش بالای آن بودم، تازه فهمیدم آن حسی را که نسبت به آن قبر پیدا کرده بودم ،برمیگردم صورتم را به روی سنگ مزارش به سختی میچسبانم ، بلند که میشوم ناخود آگاه گریه ام میگیرد ، دست خودم نیست ، فکر نمیکردم همانطور که او گفت بشود ولی شد!

دستی روی دوشم احساس میکنم ، امکان ندارد ، راننده تاکسی است ، وسایلم در دستش است.

به اومی‌گویند "شهید عطری"




مشخصات

  • جهت مشاهده منبع اصلی این مطلب کلیک کنید
  • کلمات کلیدی منبع : میکنم ,چقدر ,میروم ,میدهد ,چشمانم ,است؟ ,نگاه میکنم ,شهید عطری ,استشمام نمیکنم ,بویی استشمام ,برایم جالب ,بویی استشمام نمیکنم
  • در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سفر و طبیعت گردی David org خنک کننده ماینر، واتر کولینگ و خنک کننده هوایی معرفي هندزفري شيائومي مقاله تحقيق ترجمه پژوهش سمينار09139826993 شرکت حمل و نقل دانش بار بافق آموزش|وبینار|جوجه کشی| مولد|پرواری|دستگاه جوجه کشی |جیره نویسی|اسکورینگ یار آفتاب